باران نم نم...

هَمیشہ بـاید کســـ ے باشد که مَعنے سه نقطه ے انتهاے جُملـــه هایت را بفَهمد...

باران نم نم...

هَمیشہ بـاید کســـ ے باشد که مَعنے سه نقطه ے انتهاے جُملـــه هایت را بفَهمد...

باران نم نم...
آخرین نظرات
  • ۲۴ خرداد ۹۵، ۲۳:۵۵ - وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
    :) قشنگ بود

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

پـــــــــــــــــــــــاییز که می آید

ابرها مجالی پیدا می کنند تا بعد از یک فصل خشکسالی دل سبک کنند و نم نم ببارند،

حتی به حال برگ خشکی لگدمال شده بر زیر پای عابری به ظاهر بی ادعا

...

رقص در گردباد پاییزی

پ.ن:وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه باید ها...
هر روز بی تو
روز مبادا است !

اللهم عجل لولیک الفرج...

.....................................

پ.ن:دلتنگ که میشوی فال میگیــــــــــــــری 
چشمانت را میبندی
پایانی برای قصه ها نیست . . . نه بره ها گرگ میشوند
نه گرگ ها سیر!
خسته ام از جنس قلابی آدم ها
دار میزنم خاطرات کسی که مرا دور زد
حالم خوب است...اما گذشته ام درد میکند!!!

(نرگس)

۲۹ نظر ۳۰ شهریور ۹۲ ، ۰۴:۰۰
باران...

... عیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدتون مبارک ...

بسم الله الرحمن الرحیم

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى

الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى،

الصِّدّیقِ الشَّهیدِ،صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

پرودگارا، ‌بر علی بن موسی الرضای برگزیده درود و رحمت فرست .

آن پیشوای پارسا و منزه و حجت تو بر هر که روی زمین و زیر خاک است.

بر آن صدیق شهید درود و رحمت فراوان فرست،درودی کامل و بالنده و از پی هم و پیاپی و پی در پی، ‌همچون برترین و درود و رحمتی که بر هریک از اولیائت فرستادی.

(دانلود)

۲۶ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۵۱
باران...

تنها یک چمدان کوچک  بر می دارم که چند تکه ای لباس و چنتایی کتاب در آن گذاشته ام.دسته ی چمدان را می گیرم به دست راست و گلدان کوچک کاکتوسم را که تنها یادگار اوست با دست دیگر بر می دارم و می آیم بیرون.

ساعت از نیمه شب هم گذشته است و کوچه در سکوت عمیقی فرو رفته .شاید اگر شرایط فرق می کرد ترس مانع بزرگی بود برای رفتنم.اما، این بار...این بار باید هر طور که شده خود را به او برسانم!

در خلوتی شب من هستم و سکوت شب و صدای چرخهای چمدانی که بر آسفالت خیابان کشیده می شود.

داخل خیابان اصلی که می شوم تا چشم کار می کند خیابان ست و خط کشی های سفیدش...تیرهای چراغ برقی که به ردیف همچون سربازانی وظیفه شناس،آمده اند به استقبال "من".تا چشم کار می کند خیابان ست و خیابان...من هستم و تنهایی وبازهم خیابان!چند دقیقه ای را می ایستم به انتظار اما دریغ از جنبنده ای حتی...

۱۲ نظر ۱۴ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۰۰
باران...

رفتن به ادامه ی مطلب این پست اصلا به ناراحتی قلبیا...تیتیش مامانیا...کودکان زیر 14 سال توصیه نمی شود!!!

از ما گفتن بود!!!

۱۱ نظر ۱۰ شهریور ۹۲ ، ۰۳:۵۳
باران...