باران نم نم...

هَمیشہ بـاید کســـ ے باشد که مَعنے سه نقطه ے انتهاے جُملـــه هایت را بفَهمد...

باران نم نم...

هَمیشہ بـاید کســـ ے باشد که مَعنے سه نقطه ے انتهاے جُملـــه هایت را بفَهمد...

باران نم نم...
آخرین نظرات
  • ۲۴ خرداد ۹۵، ۲۳:۵۵ - وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
    :) قشنگ بود

۴ مطلب با موضوع «به کدامین گناه» ثبت شده است

۰۳ مرداد ۹۳ ، ۰۲:۰۰
باران...

دستهای کودکی من کوتاه است از سجاده هایی که تسبیح انگشتانش،تو را دل دل می کند...

یکی دارد حاشیه ی دستان مرا بهم می بافد،کنار تمام واژه هایی که وامدار دیروزند

و تا فردا هی باید خود را به دار قالی هایی بکشند که؛

رج به رج بوی گامهای تو را ریشه می زنند...

+میگه نخ تسبیح خودسازی(محور اصلی)مبارزه با هوای نفس...

 پناهیان میگه...بالای منبر مسجد دانشگاه امام صادق(علیه السلام)...

۲۶ نظر ۳۱ خرداد ۹۳ ، ۰۱:۳۰
باران...

تنها یک چمدان کوچک  بر می دارم که چند تکه ای لباس و چنتایی کتاب در آن گذاشته ام.دسته ی چمدان را می گیرم به دست راست و گلدان کوچک کاکتوسم را که تنها یادگار اوست با دست دیگر بر می دارم و می آیم بیرون.

ساعت از نیمه شب هم گذشته است و کوچه در سکوت عمیقی فرو رفته .شاید اگر شرایط فرق می کرد ترس مانع بزرگی بود برای رفتنم.اما، این بار...این بار باید هر طور که شده خود را به او برسانم!

در خلوتی شب من هستم و سکوت شب و صدای چرخهای چمدانی که بر آسفالت خیابان کشیده می شود.

داخل خیابان اصلی که می شوم تا چشم کار می کند خیابان ست و خط کشی های سفیدش...تیرهای چراغ برقی که به ردیف همچون سربازانی وظیفه شناس،آمده اند به استقبال "من".تا چشم کار می کند خیابان ست و خیابان...من هستم و تنهایی وبازهم خیابان!چند دقیقه ای را می ایستم به انتظار اما دریغ از جنبنده ای حتی...

۱۲ نظر ۱۴ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۰۰
باران...
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۶ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۴۰
باران...