طنّاز...
پ.ن:توصیه می کنم دو تا عکس دیگه رو هم از دست ندید!!!
پ.ن:
گاه یک سنجاقک
به تو دل می بندد
و تو هر روز سحر
می نشینی لب حوض
تا بیاید از راه
از خم پیچک نیلوفرها
روی موهای سرت بنشیند
یا که از قطره آب کف دستت بخورد
گاه یک سنجاقک
همه معنی یک زندگیست ...
پ.ن:امروز در دل منا ولوله ای بر پا می شود...ابراهیم اسماعیلش را به قربانگاه می برد تا خودش را ذبح کند پیش پای پروردگارش!
امروز،خودم...منیّتم...و "او" را به قربانگاه خواهم برد!
مرگ پایان شیرینی ست برای نا همگونی ها!!!
همین...
خدا واسه خانوادش حفظش کنه...