باز هم نسیم فروردین...
پرده را کنار می زنم.پنجره را باز می کنم...
دلتنگش بودم ...چقدر نزدیک است...
به استقبالش می شتابم...
دعوتش میکنم بیاید داخل...
کمی دست وپایم را گم کرده ام...
کنارش مینشینم برایش چند مدل میوه پوست میکنم و در ظرفی که مقابل اوست می گذارم،
برخورد انگشتان ظریف و کشیده اش با تکه های میوه هارمونی شگفت انگیزی را ایجاد کرده است...
توجهش را به من می دهد برایم می گوید،یکپارچه گوش میشوم...
از شکوفه ها می گوید،از خرماهای رسیده،از صدای خش خش برگهای خشکیده بر زیر پای عابران خسته،از باران میگوید...نم نم...شر شر...
از زمستان،سرما...
گله مند نیست...تنها دل سبک می کند!!!
دیگر نزدیک است،
صدای تیک تاک نفس های آخر بلند است...
توپ در می کنند
نوایی فاطمی بلند می شود اینبار...
وسال نو آغاز می شود...
گونه اش را میهمان بوسه ای میکنم وبرایش بهترین ها را آرزو...
دستم را پیش می کشد و اسکناسی را به رسم عیدی در میان آن می گذارد و کودکانه می خندد...
زمان،زمان رفتن است..
کاسه ای آب می آورم و چند پری هم گل در آن میریزم...
اندکی از آن می نوشد...
و پرده کنار می رود!!!
+سال خوبی رو براتون آرزومندم...
همین!!!
سلام و رحمه الله
عجب نسیمی بود این نسیم فروردین . این لطافت و سبکی را احساس میکنم
نوروزتان پر خیر و برکت باد
ان شاالله سال جدید سال همنشینی با بهار عبودیت باشد در تمام فصول ...
باشد که قلمتان ترنم بهار را بر گونه های زندگی ترسیم کند و ذهن ها را آکنده از بوی شکوفه های بهاری، به هر حال شما به اندازه یک عیدی ، از ما جلوترید !!
زیر سایه حضرت زهرا(س) سلامت و سربلند باشید