باران نم نم...

هَمیشہ بـاید کســـ ے باشد که مَعنے سه نقطه ے انتهاے جُملـــه هایت را بفَهمد...

باران نم نم...

هَمیشہ بـاید کســـ ے باشد که مَعنے سه نقطه ے انتهاے جُملـــه هایت را بفَهمد...

باران نم نم...
آخرین نظرات
  • ۲۴ خرداد ۹۵، ۲۳:۵۵ - وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
    :) قشنگ بود

طعم گس خوشبختی...

پنجشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۰۰ ب.ظ

تنها یک چمدان کوچک  بر می دارم که چند تکه ای لباس و چنتایی کتاب در آن گذاشته ام.دسته ی چمدان را می گیرم به دست راست و گلدان کوچک کاکتوسم را که تنها یادگار اوست با دست دیگر بر می دارم و می آیم بیرون.

ساعت از نیمه شب هم گذشته است و کوچه در سکوت عمیقی فرو رفته .شاید اگر شرایط فرق می کرد ترس مانع بزرگی بود برای رفتنم.اما، این بار...این بار باید هر طور که شده خود را به او برسانم!

در خلوتی شب من هستم و سکوت شب و صدای چرخهای چمدانی که بر آسفالت خیابان کشیده می شود.

داخل خیابان اصلی که می شوم تا چشم کار می کند خیابان ست و خط کشی های سفیدش...تیرهای چراغ برقی که به ردیف همچون سربازانی وظیفه شناس،آمده اند به استقبال "من".تا چشم کار می کند خیابان ست و خیابان...من هستم و تنهایی وبازهم خیابان!چند دقیقه ای را می ایستم به انتظار اما دریغ از جنبنده ای حتی...

نگاهی به چپ و راست خیابان می اندازم تا از تنها بودنم مطمئن شوم.سکوت است و دیگر هیچ.به خود می گویم:یا الان یا هیچ وقت !

زیرا این آخرین فرصت است(خودش در نامه اش بر روی این نکته بارها تاکید کرده بود!!!).مدتهاست که دلم یه همچین مکان و همچین شرایطی را می خواست.گویی کسی از قبل همه چیز را برای این ملاقات آماده ساخته است.آرام کفشهایم را از پا بیرون می آورم  و جفتشان می کنم کنار دیواری.گلدان و چمدانم را هم کنار همان دیوار رهایشان می کنم به امان خدا.

نیمی از عرض خیابان را طی می کنم ،و درست در وسطش ،پشت نزدیکترین خط کشی می ایستم .نگاهم به امتداد خیابان ودلم هول رسیدن به او  بیقراری می کند.دستانم را باز می کنم و به رسم همیشه "بسم الله" ای زیر لب می گویم و راه شروع می شود.

هر قدم نشانه ایست برای رسیدن!

تازه دارد افکارم جمع می شود حول محور او ،که صدای خفیف ماشینی را می شنوم که از پشت سر نزدیک و نزدیک تر می آید.دیگر برایم هیچ چیز مهم نیست...مهم نیست که حتی برای لحظه ای نمی ایستم و به راهم ادامه می دهم.صدا هر لحظه نزدیک و نزدیک تر می آید تا جایی که گویی ثانیه ای دیگر از من گذر خواهد کرد...

صدای مهیب برآمده از ترمزی که به یکباره گرفته می شود و بوی تند لاستیک سوخته،هم گوشم را اذیت می کند و هم مشامم را می آزارد.اما من خونسرد تر از قبل به راه خود ادامه می دهم،انگار نه انگار!

صدای باز شدن درِ ماشین...قدم هایی که با سرعت برداشته می شوند و خشمگین به پیش می آیند،صداهای بعدی ای ست که به گوش می رسد.اما،پا سست نمی کنم و محکمتر از قبل گام بر میدارم!!!

قدمها از سمت راست سبقت می گیرند و کمی جلوتر از نفس می افتند.من اما کما فی السابق می روم تا غرق شوم در بی کران محبوب...می روم به سوی او..."او"یی که منتظر من است.

چند گام دیگر به پیش می روم که به یکباره دستی آنچنان بازوی مرا می کشد که بر روی زمین افتاده و زخمی می شوم.آنقدر ضربه شدید است که همانجا دانستم که هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند ویرانیم را آباد سازد مگر خودش عنایتی کند...

مأیوسانه در فراقش اشک می ریزم...اشک می ریزم و زیر لب "او" را به نام می خوانم!

دستی سرم را نوازش می کند...

سربلند می کنم...

اما!!!

تنها یک جفت کفش نو ، که گویی هرگز پایی درون آنها رخنه نکرده است.متعجب نگاهی به اطراف می اندازم و همه جا را خوب وارسی می کنم اما نه ماشینی دیگر وجود دارد و نه راننده ای و نه حتی پرنده ای که بشکند این سکوت لعنتی را...

تنها یک جفت کفش نو،که بندهایش را با دقتی زنانه گره کرده اند!!!

به سرعت بلند می شوم و راه آمده را به دو طی می کنم به سمت گلدان کاکتوس یادگاریش...

مابین چمدان و کفشهای جفت شده کنار همان دیوار،جای خالی گلدان هر چند کوچک است اما،

به چشم می آید!

۹۲/۰۶/۱۴
باران...

نظرات  (۱۲)

در این زمانه هیچ‌کس خودش نیست
کسی برای یک نفس خودش نیست
همین دمی که رفت و بازدم شد
نفس نفس نفس ، نفس خودش نیست
همین هوا که عین عشق پاک است
گره که خود با هوس خودش نیست
خدای ما اگر که در خود ماست
کسی که بی‌خداست ، پس خودش نیست
دلی که گرد خویش می‌تند تار
اگرچه قدر یک مگس ، خودش نیست
مگس ، به هرکجا ، به‌جز مگس نیست
ولی عقاب در قفس ، خودش نیست
تو ای من ، ای عقاب بسته‌بالم
اگرچه بر تو راه پیش و پس نیست
تو دست‌کم کمی شبیه خود باش
در این جهان که هیچ‌کس خودش نیست
تمام درد ما همین خود ماست
تمام شد ، همین و بس : خودش نیست

قیصر امین پور
سلام
آهان!حالا ماه شدی...
با اینکه نه من نه آقا سید هیچ وقت هیچی ازین متنات دستگیرمون نمیشه ولی از همینا بنویسی بهتر از اینه که ازین مطلب داغونای سوسکی پوسکیه کَرُکثیف بنویسی...
به قول همساده بالاییاتون: آفرین!
بچه ی خوبی باشیا یه سیخ از همونایی که تو جوابم گذاشتی برات می خرم،اما فقط توتا دونه ها!!!
پاسخ:
سلام بر زوج بی کار!!!

آتنا به جون خودم نباشه به جونت خودت ارشد شرکت نکنی ها!!!!!!!!!!!!!!!!

دوتاشم کافیه چه برسه به توتا!!!!!!

:)))))))


پ.ن:ازین به بعد هر یک اصطلاحی که مال من باشه و شما بکار ببری باید 50 تا بشین پاشو جاش بری!

از همین الان شروع شد.

بشین

پاشو

بشین

پاشو

بشین

پاشو

بشین

پاشو

.

.

.
سلام قشنگ بود و من فهمیدم علاقت به پایان های مبهمه...

برای کامنت اولی:هیچ کسی مثل خودش نیست باید خودمان را زیر و رو کنیم...
پاسخ:

سلام

چشماتون قشنگ می بینه...

پایانش که مبهم نبود...واضح وروشن هم بود.

گلدان کاکتوس نماد فرصتهای ایست که خداوند به ما عنایت می کنه اما ما بنده هاش رهاشون می کنیم به امان خدا و زمانی که فرصت از ما سلب شد،جای خالیش تو زندگیمون تو ذق میزنه و به چشم میاد!

ممنون از حضورت عزیزم...

۱۵ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۵۸ تنها تو شهر ادمکها
طعم گس خوشبختی
به نظرم خوشبختی برای هر کسی یک تعریفی داره
پس چرا باید بگیم طعم گس خوشبختی یعنی خودم  ما هم نمی دونیم خوشبخت هستیم یا نه...؟؟؟؟؟؟چون گس بودن یک نوع تردید است یا بهتر است بگویم چیزی که هیچ تعریفی ندارد
...........................
سالروز ولادت حضرت معصومه(س) وروز ملی دختران مبارکتان باد......
پاسخ:

وقتی فکر می کنی خرمالویی رسیده هست بهش گاز میزنی...

وقتی دهانت طعم خاص گس بودن رو به خودش می گیره تازه اونجاست که می فهمی خرمالو رو اشتباهی انتخاب کردی...

وقتی فرصتی رو کنار میزاری چون فکر می کنی الان تنها فرصت است تا به آرزوی دیگری برسی و در انتها متوجه میشی که فرصت اصلی چیز دیگه ای بوده که تو رهاش کردی کنار خیابان در بین روزمرگی هات وحالا از دست رفته... اونجاست که خوشبختی طعم گسی رو به یادت میاره...

به نظر من گس تردید نیست دغدغست!!!

طعمی که نه خوبه نه بد!

........................................

بر شما هم مبارک

:))))))))))))))))))))

کم نیاری یه وختا...همیشه یه جواب تو آستینت داشته باش!

لیسانسش رو به زور چماق و تهدید گرفتم...ارشد عمرا!!!!!!!!!!!

تو شناسنامه ی "تو تا دونه"به عنوان ولی قهری اسمی از شما برده نشده!!!!!!!!!

نمیشینم

پا نمیشم

نمیشینم

پا نمیشم

نمیشینم

پا نمیشم

نمیشینم

پا نمیشم

.

.

.

پاسخ:
هه...دکتراشم می گیری!
دارم برات تپل!
از باران اسم برده شده چشم بصیرت لازمه که متاسفانه شما یک نفر ازون بی بهره ای!
مگه دست خودته!!!
میشینی
پا میشی
میشینی
پا میشی
میشینی
پا میشی
میشینی
پا میشی
میشینی
پا میشی
.
.
.
تازه خبر نداری ارشدم شرکت می کنی!!!!!!
خخخخخخخخخخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ:)
حق دارن خب...
انار برای درخت حکم گوشواره رو داره برای گوش...زینتش محسوب میشه!!!
نکندی،که!
پاسخ:
درخت پر انار بود...یکی کمتر که چیزی نمی شد!
تحت الامر پدر نکندیم دیگه!
اِ... ببخشید !
جفت صفحه نظرات باز بود نظر اونرو و اینور گذاشتم!
پاسخ:
اگر درست وارد می کردی که دیگه اسمت آتنا نبود...
صدات می کردیم،مادام کوری!!!
خخخ...
پاسخ:
حتما وقت شد می نویسم...
سلام 
اِسیت رسید...
قنداقش چرا رنگ مال خودت نبود؟!

پاسخ:
سلام
چه زود!!!!
باریکلا پیکمون بادپا شده...
اون اسی نیست صغیه !!!
دخمل خانم هستند ایشون.

مواظبش باشی ها!!!


پ.ن:مادر بزرگم خدا بیامرز همیشه درین مواقع می گقتن"اسب پیش کشی رو که دندونش رو نمی شمرن..."

شما هم نقص در رنگ صغی رو به بزرگواری خودتون ببخشید.

یا رفیق

سلام دوستم

اول از همه اینکه من این متنو خوندم هاااا نمی دونم چرا نظر نذاشتم !!!!!!!! شرمنده

جالب بود و شاید هیجان انگیز اما کمی گنگ 

 

رمز مطلب بالایی رو منم میشه داشته باشم ؟؟

رستگار باشید

اللهم عجل لولیک الفرج 

پاسخ:

سلام خانم پر انرژی،

منم نمی دونم...اتفاقا چشم براهت بودم!

کجاش گنگه؟!

بابت این یکی پسورد شرمنده:(

تنها برای یک نفر است و بس...

والا شما که میدونی در پست های رمزدار شما از اولین نفراتی هستید که پسورد تقدیمتون میشه...

سپاس

اللهم عجل لولیک الفرج

بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
سلام خانم خانما
چقدر تو ماهی
چقدر گلی
مهربون
هلو
شفتالو
آلبالو
گوجه ریزه
جنیفر لوپز
خاتون
...

،،،،،،،
من که جیک جیک میکنم برات،به منم رمزشُ بده؟!!!
***** ****
*****
پاسخ:

سلام فضولچه

ممنون از پاچه خواریهات...اما،شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرمندم!!!

همین.

۰۹ مهر ۹۲ ، ۱۹:۵۸ کوهنورد خسته دل
سلام
این پستتون فوق العاده بود خیلی به دلم نشست...
به منم سر بزنید خوشحال میشم
وب خوبی دارید
پاسخ:

سلام

خسته نباشید از کوهنوردی...

سپاس از لطفتون...

سر می زنم...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">