نیا باران...
نیا باران!!!
زمین جای قشنگی نیست؛
من از جنس زمینم، خوب میدانم،
که اینجا جمعه بازار است و دیدم عشق را در بسته های زرد کوچک نسیه میدادند...
نیا باران!!!
زمین جای قشنگی نیست؛
من از جنس زمینم خوب میدانم:
در اینجا قدر مردم را به جو اندازه میگیرند...
نیا باران!!!
پشیمان میشوی از آمدن؛
زمین جای قشنگی نیست؛
در ناودان ها گیر خواهی کرد...
نیا باران!!!
در اینجا قدر نشناسند مردم؛
در اینجا شعر حافظ را به فال کولیان در به در اندازه میگیرند...
نیا باران!!!
زمین جای قشنگی نیست؛
من از اهل زمینم خوب میدانم،
درختان با تمام حجب و شرم خویش
درون خاک، پنهانِ پلید خویش را پنهان نموده سر به خوش رویی به سوی آسمان بردند...
نیا باران!!!
زمین جای قشنگی نیست؛
من از اهل زمینم خوب میدانم،
که جوی آب ...
این یکتا روتن صاف و بی کینه
و این آیینه ی احساس
به هر گل می رسد در راه دلش را می برد با این نوای خنده انگیزش،
و گل را می کند وابسته با چشمان براق و سحر خیزش...
نیا باران!!!
زمین جای قشنگی نیست؛
من از اهل زمینم خوب میدانم،
که دریا می خورد باران
زمین هم می خورد باران و می رویاند این حرزه علف ها تا مزارع را کند ویران.
نیا باران... نیا باران... نیا باران !!!
یهو نیستی سه ماه سه ماه