باران نم نم...

هَمیشہ بـاید کســـ ے باشد که مَعنے سه نقطه ے انتهاے جُملـــه هایت را بفَهمد...

باران نم نم...

هَمیشہ بـاید کســـ ے باشد که مَعنے سه نقطه ے انتهاے جُملـــه هایت را بفَهمد...

باران نم نم...
آخرین نظرات
  • ۲۴ خرداد ۹۵، ۲۳:۵۵ - وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
    :) قشنگ بود

سیب...

يكشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۵۰ ق.ظ

 بیا حوّا...بیا و دوباره سیب بچین؛

 آدمیزاد خسته است ازین راه طولانی،

 بیا حوّا...بیا و دوباره سیب بچین؛

 شاید آن روز آدم،آرام در بستر خاک،

 خواب خوشبختی ببیند!!!

+اینجا تهران!!!

 اندکی گذشته از نیمه شب؛

 باران می بارد تا زنگار بزداید از دل زمین و

 جوانه های خفته در دل خاک نفسی تازه کنند!!!

 باران می بارد تا از نفس جوانه ای گل امید بروید!!!

++اللهم عجل لولیک الفرج...

۹۴/۰۱/۲۳
باران...

نظرات  (۱۹)

دوباره چیدن خوب
اما چی بشه خدا می دونه !
پاسخ:
خوب...
شما چه حدسی می زنید؟!!!
از حال بدتر میشه،حال آدم؟!!!
اینجا گرگان
باران میبارد
دلم برات تنگ شده بارانی جون
:*
پاسخ:
ما بیشتر...
پاک باخته ی سرسبز...
موفق باشید
پاسخ:
همچنین...
سلام
نه والا!اینایه دفعه کاروخراب کردن دیگه چیزی نچینن!

پاسخ:
سلام
 بگیم بیا حوّا سیب و با چسب رازی بچسبون سر جاش؟!!!
آخ...کاش می شد جبران کرد برخی خطاها رو...
یا هادی
سلام باران جان 
در درون هر سیب دانه ها بسیارند 
در درون دانه سیبها نامحدود 
چیستانی ست عجیب 
دانه باشیم نه سیب 

یاد این افتادم !
حوا ؟یا آدم ؟ مهم این است دانه ی سیب باشیم و بالاخره روزی جوانه بزنیم و بالاخره سر برآوریم از دل خاک ... هر چند ماندن مان بر پای درخت سیب شرط بزرگتری برای رشد است .
مشکل آن است که ما هی جوانه می زنیم و می پوسیم (میمیریم) بی آنکه درختی شده باشیم و سیبی:(((
دلم درخت شدن می خواهد و سیب خوردن پای درختم ........
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
اللهم عجل لولیک الفرج
پاسخ:
سلام عزیزم
عجب متنی نوشتی...
دانه بودن!!!
الهی آمین...
اللهم عجل لولیک الفرج...
سلام علیکم مومن
چه باران خوبی آمد این چند روز
عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب
پاسخ:
سلام
 خیلی باران زیباییست...
این بارون های بهاری هوش از سر باران می‌برد!!!
همچنین شما...
سلام
آره دیگه...شکمو!(بااونام!)
تبلیغ ؟؟؟؟!!!نچ نچ
آره واقعاکاش...
پاسخ:
سلام
اِاِاِ...احترام به پدر و مادر واجبه در هر شرایطی!!!
آدم و حوّا والدین بشریت هستند!!!
بار بازرگانیش رو ما حل کردیم...
کاش!!!
۲۴ فروردين ۹۴ ، ۲۲:۴۹ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
باران که میبارد تو در راهی...
بارون که میاد یاد این میافتم...
پاسخ:
آخی...
من یاد ببار ای بارون همایون شجریان میافتم...
من عاشق بارونم!!!
سلام
:(
خوشبحالتون، اینجا فقط باد وحشتناک میاد 
دریغ از یه قطره بارون :((

ان شالله اینبار اوضاع بهتر میشه
:)
اللهم عجل لولیک الفرج

یاعلی
پاسخ:
سلام
دبستان که بودیم یه دوستی چهارم دبستان با ما بود از سرزمین شما...
زمستون برف میدید...محو بیرون می شد!!!
با برف مثل یک موجود ناشناخته والبته عزیز برخورد می کرد...
شماها قدر نعمت می دونید...
یاعلی علیه السلام...
باران میان سجده و سجاده ات جاریست..

گاهی دچار بغضی و لبخند اجباریست..
پاسخ:
کاش اینطور باشه...
 یاعلی علیه السلام...
۲۵ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۰۳ پلڪــــ شیشـہ اے
خوش به حالتون. دلمون لک زده واسه بارون. اون قدر خاک رفت حلقمون خفه شدیم.
پاسخ:
کجایید مگه شما،خانوم پلک؟!!!
۲۵ فروردين ۹۴ ، ۰۲:۰۴ پلڪــــ شیشـہ اے
خونه!
پاسخ:
پلک عزیز؟!!!
پاسخ:
سلام
چه خوب...
دوباره سیب بچین حوا
من خسته ام
بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند ...

سلام
وقت باروون دعامون کنید
پاسخ:
سلام
کاش این چیدن اینبار سبب سعادت بشر شود...
اگر قابل باشیم،چشم...
آدم را بیخود می کند این نم ها که میزند
پاییز و بهارش توفیر ندارد
خیس که میشوی
سردت هم میشود
اگر ناهشیار بشوی
از خانه بیرون میشکند پاهایت تورا
و
آنوقت دوست داری
چشمهایت را از کاسه دربیاوری

پیرمرد فرتوت و پروصله خاکی در زجر مدام هول دادن گاری
پسرک کز کرده کنار بیست سانت سایه سایبان مغازه در پیاده رو خیره به ترازوی روبرو با سرشانه هایی خیس و شلواری نازک و کفش هایی پاره
دخترکی پای بساط چند دانه دستگیره دست دوز آشپزخانه و کتاب پرمچاله گوشه هایش در سینه فشرده و موهایی فراری از روسری رنگ و رو رفته
پیرزنی تا شده از کمر با گالش های پلاستیکی عهد دقیانوس با چادر نخی نازک شده گل دار چشم دوخته به مشمای پیش رو پر از سنگ پا و لیف های دست بافت
و
آنقدر جگر سوز
آن جوان رعنای یا از دانشگاه مانده یا لیسانس گرفته زیر این مسخره بازی قطرات آبکی بی حوصله به حتی مصرعی شعر ملس عشقی دستانش چوب لباسی رویری های رنگارنگ حریر
که
کاش بجای التماس برای فروش
وقت سرگردانی انتخابش میدیدمش برای یک جنس لطیف پرناز که کمرش را سفت چسبیده بود با دیگر دست
ولی الان خوب میدانم او حتی بخودش اجازه لختی رویا هم نمیدهد در تجسم عینی اینهمه خریدار بی قصد خرید پر غمزه و رنگ و لعاب دار هرروزه روبروی دستهایش...

وقتی برف و بارونه یا آفتاب تیغ میکشه برای خلق الله
باید اگه میرم بیرون از خونه اینقدر عجله داشته باشم برای جایی رفتن و رسیدن که این چیزهارو نبینم همه جا
وگرنه دیگه خدا خودش بیاد پایین برای اعصاب من توضیح بده

پاسخ:
باران،بارون که می بیند مست می شود!!!
در وقت بارونی بی کفش...بی جوراب...بی دردسر،می زنه به دل حیاط نقلی خانه...
سلول سلول تن باران دست گره می کنند در دست هم و ردکن بره...ردکن بره،آوندگونه طراوت و لطافت خداوند رحمان را می رسانند تا حوضچه‌های قلب تشنه ام...
۲۷ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۴۵ پلڪــــ شیشـہ اے
فک کردم اون سری گفتم اصفهان یادتون مونده. خخخ
پاسخ:
خخخ...
پیری هستش و هزار جور دردسر...
سلام
:)
پاسخ:
سلام به روی ماه کالتون...
:)
اینجا هم یکم بارون زده:))
پاسخ:
اینجا یعنی کجا؟کدوم شهر؟!!!
۰۵ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۳ مهدی حزباوی
سلام خدمت شما دوست عزیز
مطلب زیبایی بود
وبلاگ زیبایی دارید احسنت به شما
اگر مایل بودید به ما هم سر بزنید در صورت تمایل تبادل لینک کنیم
یا علی موفق باشید
http://komeit.blog.ir/
پاسخ:
سلام
ممنون
چرا وبلاگتون یجوریه که نمیشه کامنت گذاشت درش؟!!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">